قرن ۱۸ میلادی است زمان حکمرانی کریمخانزند بر بخشهایی از فلات ایران،در این زمان جنوب ایران تخت فرمان دریانوردان هلندی و انگلیسی با مقاومت مردی جسور و مبارز روبرو می شود. نام این مرد «میرمهنا» است . وی از اهالی بندر ریگ است و والدین او در گذشته حکمران محلی آن دیار بودهاند.
ماجرا از جایی آغاز میشود که سربازان هلندی دختری روستای به نام حنانه را میربایند . «شبیر» برادر او که صیاد مروارید است برای یافتن خواهرش تلاش میکند. او به شکل اتفاقی با گروه میرمنا آشنا میشود و به آنان میپیوندد تا اینکه. . .